Friday 27 May 2011

فراخوان summon

فراخوان


از نویسندگان ، شاعران ، نقد نویسان ، پژوهش گران و آفرینندگان ادبی وهنری (همه ی ژانرها)و مترجمان دعوت به همكاری می كنیم.

انجمن هنری كوخ

هنركده خورشید

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


Call


By Writers, poets, writers critique, researchers and creators of literary art (all genres) and translators, we invite cooperation.
Kookh Art Forum
khorshid studio

فروش Sale

فروش Sale

آثار نقاشی كه به شما عرضه می شوند برای فروش میباشند. اگر تمایل دارید، لطف كنید و تماس بگیرید.


Paintings that are offered to you are for sale. If you wish, thanks to you and call.

اطلاعيه

ازاين كه به وبلاگ ماآمده ايد شادمانيم وديدارتان را گرامي مي داريم وارج مي نهيم.
1- آثارهنري آمده دراين وبلاگ،برخي به فروش رفته اند وگاه درحوصله وقلمي ديگرساخته شده اند ويا نوآفريده اند وبه زودي نرخ پايه ي آن ها گفته خواهد شد.
2- نيازها وخواسته هاي هنري وفرهنگي تان را با ما درميان بگذاريد. شايدامكان وتوان برآوردن شان را داشته باشيم.
3- همه ي فروش ها(به جزمواردي خاص) به گونه ي حراج مزايده اي خواهدبود.
4- خريداران پيشين و ديگراني كه اثرهنري ارزشمندي براي فروش دارند مي توانند ازطريق ايميل ما تماس بگيرند.
5- خريد شما مارادرپيش برد آماج هاي فرهنگي ، هنري وآرماني مان ياري خواهد داد.
ahmad.ghodratipour@yahoo.com

Saturday 7 May 2011

داستایفسكی و جهان ممكن


احمد قدرتی پورAhmad Ghodratipour 
داستایفسكی و جهان ممكن
 
داستایفسكی رمان ننوشت .... او متعلق به جهان نوین است.
گئورگ لوكاچ1

داستایفسكی نویسنده ای است كه شاید بتوان گفت آثارش ، بیشترین توجه و علاقه را به خود جلب كرده است. او در عین شباهت به دیگر هنرمندان و به وی‍ژه نویسندگان ، بیشتر به خود میماند و این" شباهت به خود" مهم ترین دلیل گرایش بی پایان خواننده نسبت به آثار او است. انسان داستایفسكی ، موجودی است پیچیده ، ناتوان و درگیر با اراده ی خویش در جدال با هست و نیست سرنوشت. برزخ این انسان همانا وجود او است و هم او است كه اسطوره ی خویش را می سازد و جهان را چون خود می آفریند ، در جستجوی نظمی درونی و آفرینش "جهانی ممكن".
قهرمانان آثار داستایفسكی ، اسیر نظمی محتوم اند و می كوشند تا با برخوردی اراده گرایانه ، نظم حاكم بر سرنوشت خود و جهان شان را به نظمی نوین تبدیل سازند. روح و وجدان این قهرمانان، نا آرام ، بیمار و اسیر تضادهای خواسته وناخواسته است. اینان، نه بر باور خویش باور دارند و نه بر جهانی آن گونه معقول و باورانه كه بتوان بر پایه ی آن به حل تضادهای بشری امید داشت . داستایفسكی این همه را از چشم یك هنرمند می نگرد و نه از دید یك منتقد اجتماعی كه راه های معقول و منطقی را می جوید و برمی تابد.
داستایفسكی ، در واقع با آفرینش شخصیت هایی هم چون"ایوان كارامازوف " 2، "آلیوشا كارامازوف " 3، " راسكول نیكوف "4 ،" نیكولای استاوروگین "5 و… و درگیر نمودن آن ها در برابر نظم جهانی ، خود را برمی تابد. داستایفسكی وجود هرگونه وجدان آرامی را انكار می كند و این البته سرانجامی جز نفی جهان ندارد.نفی یی كه حاصل رنج زنده بودن است ؛ رنج انسان بودن ، هرچند داستایفسكی خود در انتظار چنین مولودی نباشد. وی برای نفی جهان ، لزوماُ به تخریب آن نمی پردازد و تنها در برابر جهان موجود، جهان تصورات و الهامات خود را می آفریند.
 برای داستایفسكی ، مسئله ی زندگی، انسان و جهان ، بیشتر مسئله ای هنری و شهودی است تا قضاوت در برابر خیر و شر ، هستی و نیستی ، نظم موجود و نظم جهان ممكن. او در آثارش به هیچ استنتاج و قضاوت نهایی نمی رسد. این خواننده آثار داستایفسكی است كه مسایل مطرح شده از سوی او را در منظر جهانی موجود و جهانی ممكن به قضاوت و پاسخ گویی می نشیند. داستایفسكی ، دنیای پیرامونش را با حقارت ، تردید، سرخوردگی و یاس و نامرادی های خویش می آلاید. داستایفسكی ، جهان را به صورت یك داستایوشچینای6 بزرگ می بیند.
داستایفسكی انسانی است كه در گرداب تردید بین آن چه هست و آن چه آرزو میكند غوطه ور است و از این روست كه سرانجام در آخرین مراحل زندگی ، دست به آفرینش داستایفسكی آرمانی می زند واسطوره ی آلیوشا را به وجود می آورد واین آلیوشای مرموز ، همواره به دنبال  "زوسیمای پیر "7 است كه در واقع وجدان بیدار و آرامش بخش او است ."برادران كارامازوف " برای داستایفسكی ، تنها بخشی از یك رمان عظیم است.به راستی اگر داستایفسكی فرصت می یافت و می توانست كه رمانش را به پایان برساند ، آلیوشا ، چگونه انسانی می شد. به راستی ایوان كارامازوف و آلیوشا ، این دو چهره ی متضاد از یك كالبد انسانی، دو چهره ای كه هر یك به شیوه خود غم انسان می خورند و می كشند، به كدام دلیل و برای چه حاصلی ، در پیوند جسم و روح داستایفسكی و بر زمین ذهن كاوشگر او كشت شده اند؟ آیا حاصل این پیوند و یگانگی نهایی آلیوشا و ایوان ، پاسخ نهایی به مسئله ی انسان ممكن  نیست؟
در رمان داستایفسكی ، صداهایی وجود دارند كه می كوشند خود را به اثبات برسانند. صداهایی گوناگون، نه آن گونه كه در آثار "تولستوی"می شنویم. صداهایی كه از محدوده ی خداوندی نویسنده می گریزند و در قالبی جدید از آفرینش ادبی ، حضور مستقل خود را به رخ می كشند . و این آگاهی آدم های "رمان " هرگز با آگاهی نویسنده مخلوط نمی شوند و مهره هایی نیستند كه قمار باز بوالهوس( نویسنده) آن ها را به دلخواه جابه جا كند و یا حرف توی دهانشان بگذارد. نویسنده اجازه می دهد هر آدم ، اندیشه و احساس ، شخصیت و هویت خود را برملا كند و وجود مستقل و یك پارچه داشته باشد. این اما نفی استبداد در هنر است و به تعبیری ، بیانی نمادین در نفی استبداد عام. آدم های رمان داستایفسكی ، هم موضوع كلام نویسنده اند و هم فاعل كلام معنا دار خویش. در این صورت است كه آدم های رمان ، و هم آدم های جهان ممكن ، میتوانند در گستره ای عمیقاّ انسانی و نه تحمیلی ، حیوانی و عروسكی به وحدت و یك پارچگی در محیطی از تفاهم و دوستی برسند.
رنج و اندوه داستایفسكی، رنج و اندوهی است فلسفی. او می پرسد آیا زمانی خواهد رسید كه جنگ ها پایان گیرند و انسان ها از خود وجودی یگانه بیافرینند؟ روح ووجدان بشری، جز با یگانگی و هم پیوندی، در جهانی چنین ناهمگو8 ، نمی تواند پاسخگوی مسئله ی رنج باشد. مسیح در جایی می گوید:" من هستم آن نان نازل شده از آسمان…" ؛ در گفته ی او آیا تضادی آشكار وجود ندارد، آن جا كه می گوید: هر كه این نان بخورد حیات جاودان یابد؟ نه ، هیچ تضادی نیست ؛ چرا كه نان در موجودیت جزیی و كلی خود، معطوف به حیات جزیی و كلی نیز هست. سوسیالیسم مورد نظر بلینسكی9 و ماركس 10شاید بتواند پاسخ گوی مسئله ی نان باشند ؛ اما پاسخ گوی نیاز انسان به آزادی نیستند. خدا و مسیح ، در فقدان آزادی ، به ناچار از جهان حذف می شوند. مسیح ، در واقع تجسم انسانی رنج و اندوه یگانه شده ی انسان تاریخی است و این جاست كه سوسیالیسم بلینسكی، فاقد پاسخ لازم به این نیاز كمال یافته واین اندوه و رنج یگانه شده است. كوزنتسوف11 در بیان خود به همان راهی اشاره می كند كه سرانجام به بن بست رسید. و این البته نه آن پاسخی است كه داستایفسكی می جوید و می خواهد. نان و آزادی ، در نظمی ممكن می شود كه نقش فردی انسان ، به مثابه ی موجودی میكروسكوپیك،12 كه آفریننده ی موجودیت ماكروسكوپیك 13است نادیده گرفته نشود. نفی و انكار این نقش ، تنها در پاسخ دادن به یك وجه مسئله ی "نان و آزادی"است. صداقت بلینسكی9 ، ماركس10 و دیگران، موضوع این گفتار نیست. موضوع و مسئله ی ما ، تحقق امری است كه گاه بیانگر تضاد ماهوی تئوری و عمل است و خود، نفی و انكار تئوری و عمل.رویارویی بلینسكی و داستایفسكی ، رویارویی بین اندیشه و آرمانی است انسانی و زیبا كه میرود تا در جزمیت خویش بمیرد و شك و تردیدی انسانی و زیبا كه تنها تحقق راستین یك تئوری و یا یك آرزو و آرمان را ملاك و معیار سنجش درستی و نادرستی آن میبیند. داستایفسكی از خودش ، از ماركس و دیگران انتظار معجزه ندارد؛ اما مسیح ، خود یك معجزه است. چرا كه پاسخ جهان است و نظمی كه باید در پویایی ، همگویی وانسانی بودن و نه در جزمیت و تك بعدی بودنش، بماند و محقق شود. مسیح معجزه ی نان و آزادی است و انسانی كه باید به یگانگی در اندوه و رنج و شادی و نیك بختی برسد. شاید اگر داستایفسكی "برادران كارامازوف "را ادامه می داد ، با نفی تضاد و درگیری ایوان و آلیوشا ، مسیح را در جهان باز می آفرید.
آیا راسكول نیكوف، برای حل تضادهایش با جهان موجود ، حق دارد كه دست به جنایت بزند؟ آیا كشتن پدر در " برادران كارامازوف " یك پاسخ نهایی به مسئله ی خیر و شر است؟ آیا با كونین14 و پیش از او نارودنیك ها 15، از سرنوشت اندیشه ها یشان اطلاع داشتند؟ آیا ماركس _ همان گونه كه مسیح به اشبیلیه 16بازگشت_ اگر در دوران خفقان استالینی و پس از آن ، از خاك سر بر می كشید ، در اندوه از دست دادن رفتن انسان و مسخ او نمی گریست؟ هر انسانی خدایش را چون خود می آفریند و حقیقت را آن گونه می بیند كه آموخته است. و این البته شاید بهترین پاسخ باشد به آن هایی كه به جای دیگران می اندیشند. ارزش هنر در این است كه به جای هیچ كس نمی اندیشد و هیچ راه حلی ارائه نمی دهد . آثار داستایفسكی ، تنها به فراهم آوردن و تصویر دو جهان بسنده می كنند : جهانی موجود و جهانی ممكن.
در طول تاریخ ، ترور شخصیت ، رایج ترین ترورها بوده است. تروریست های نارودنیك دیروزی ، مرتجعین و یا نئوفاشیست ها ی چپ و راست امروزی ، اگر كسی را می كشتند و می كشند ، تنها به حذف فیزیكی یكی یا تعدادی از اجزای میكروسكوپ توفیق می یافتند و می یابند. این پاسخی جاهلانه و كودكانه بوده و هست به نادیده گرفته شدن - به مثابه اجزای میكروسكوپیك- در یك نظام ماكروسكوپیك. اما ترور شخصیت نه برای حذف فیزیكی ، بلكه برای محو اندیشه و نیز به دلیل قوام نظام تك بعدی و حكومت  آسان صورت می گیرد. در چنین نظامی، پروسه ی حذف،به صورت امحای شخصیت و سپس حذف فیزیكی رخ می نماید. مسیح نیز در چنین نظامی ، هرگاه كه لازم افتد ، ترور می شود. ترور شخصیت یك امر تدریجی است، اما ترور فیزیكی یك حركت قهری و لحظه ای به شمار می رود. یهود در حفظ نظام اقلیدسی17 و همگرای سطحی خود ، مسیح را از اندیشه و آرمان تهی می كند و آن گاه او را بر صلیب می كشد و "برونو"18 و "توماس مور"19 در آتش قهر تفتیش عقاید می سوزند و …این همه به نام نظم جهانی صورت می گیرد، آن هم به نام انسان و ارزش های انسانی. داستایفسكی خواسته و ناخواسته در بخش مفتش بزرگ به عالی ترین شكل این واقعیت دردناك را برمی تابد.
هرگاه ترور از طرف تظام ماكروسكوپیك باشد، بر قربانی هیچ اشكی ریخته نمی شود ، جز از طرف آن هایی كه در نوبت ایستاده اند. اما آن گاه كه راسكول نیكوف، پیر زن ربا خوار را می كشد، از درون ویران می شودو از دلهره ای عذاب دهنده ، حتا به مرز حذف فیزیكی خود می رسد. اما پیر زن ، چون نماد نظام ماكروسپیك است ، در بهره كشی از یك دانشجوی اخراجی تهی دست نیز حتی لحظه ای درنگ نكرده ، تردیدی به خود راه نمی دهد. پیرزن در واقع ، مامور ترور شخصیت راسكول نیكوف است در یك نظام اقلیدسی.
او راه را برای مفتش بزرگ هموار می كند و این چرخه ، در نظام اقلیدسی ماكروسكوپیك تا آسمان امتداد دارد.باید گفت : در نظام اقلیدستی ماكروسكوپیك، هر فرد، به نوعی و در حدود توانایی اش ، نقش مفتش را ایفا می كند و راسكول نیكوف ، ایوان كارامازوف ، آلیوشا و نیز نیكولای استاوروگین نیز از این قاعده مستثنی نیستند. در چنین نظامی هر جز در تلاش برای دیده شدن است و حضوری مستبدانه و تحمیلی دارد. اما این به معنای محكومیت فرد نیست. چرا كه هر گاه نظام عمومی اجتماعی بر پایه ی خشونت ، استبداد و تحمیل گروهی  و فردی ( از نظر اقتصادی، فرهنگی وسیاسی و…) استوار باشد، این انگیزه و اخلاق در افراد نیز تعمیم می یابد وآن ها را تبدیل به قاضی و مجری عدالت - آن هم عدالت مورد نظر همان فرد- می كند.
در چنین شرایطی ، هر فرد ناچار است كه از نظر فكری و شخصیتی برای خود حصاری بسازد تا حریم زندگی اش مورد تجاوز قرار نگیرد. در چنین شرایطی ، هر فرد ، آزادی و خوشبختی خود را در اسارت و رنج دیگری می بیند و هركس گرگ دیگری است. عاطفه ها رنگ می بازند و زندگی و عشق ، دروغی است كه هر كس به خود و دیگران می گوید.
آن ها كه بر مرگ سوزان برونو هلهله كردند، بسیارشان نه او را می شناختند و نه بندگی كلیسا را در نهان دل گردن نهاده بودند.آن ها كه امروز برای این زنده باد می گویند ، فردا در مرده باد گفتنش تردیدی به خود راه نمی دهند. مسخ و بی هویتی انسان، از مشخصات بارز نظام تك بعدی اقلیدسی است، نظامی كه در طول تاریخ همواره حاكم بر زندگی و اندیشه ی انسان بوده است و داستایفسكی در تصویر كودكی هراسان در خیابانی با مردمی بی درد، و یا برخورد راسكول نیكوف و آن دختر تنهای بی سیرت شده و یا مسیح گرفتار در دام آن مفتش بزرگ ، بیانگر همین بیگانگی و تنهایی و غربت انسان است. در نظام تك بعدی اقلیدسی ، محكوم كسی است كه ضعیف است، پس راسكول نیكوف ، استاوروگین ، ایوان كارامازوف و… می كوشند كه با وجدانی بیمار و اغراق در موقعیت وتوانایی اراده، قدرت یابند و در واقع با حذف صورت مسئله، به حل نهایی آن اقدام كنند.اما آیا این اقدام ، خود آغاز فاجعه نیست؟
شاهد ما در این فاجعه ، راسكول نیكوف است.او پیرزن ربا خوار را محكوم كرده و به قتل می رساند و اما حوادث اصلی رمان از این جا آغاز می شود. از نظر طرح و اجرا ، كار او بی نقص بوده است و باید احساس پیروزی داشته باشد كه البته چنین نیست و وجدان او مشخصاْ بر روی یك مسئله، توقف و تعلیق دارد. ناراحتی و فشار روحی و وجدانی ، بیش از آن است كه راسكول نیكوف بتواند از چنگش بگریزد و به پیروزی بیندیشد. پس برای دستیابی به آرامش ، خود را به پلیس معرفی می كند ، تا از طریق آزار و شكنجه ای كه خواهد دید ، وجدان و روح نا آرام خود را تسكین بخشد . او می گوید كه خواسته است اصلی را نابود كند. و البته این اراده ی مبتنی بر انهدام و مرگ نتیجه ای جز تبدیل راسكول نیكوف به یك قاضی و مجری حكم ، یعنی یك مفتش ، در بر ندارد. او شكست می خورد، چرا كه یك جزء است و قدرتی ندارد و تنها برای اثبات حضور و موجودیت خود ، دست به چنین اقدامی زده است. در حالی كه ، مفتش بزرگ نه تنها پاسخگوی جنایت هولناك خود - كه از نظر تاریخی كاملاْ محكوم نیز هست- نیست ، بلكه محكوم كنندگانی نیز به طرفداری از خود دارد. او نماینده ی نظام كلی و حاكم است. نظامی كه انسان های شریف و فرزانه را به نام خدا و مسیح در آتش قهر خود می سوزاند و در بخش مفتش بزرگ رمان برادران كارامازوف ، مسیح را نیز به خاطر اصولی كه به نام مسیح وضع و برقرار شده قربانی می كند.
داستایفسكی ، ایوان كارامازوف را می آفریند تا از زبان او بپرسد : پس نظم در كجاست؟تا زمانی كه فردیت انسان نادیده گرفته می شود ، تا زمانی كه من انسان ، اسیر چنگال موجودی هستم كه خود آفریده ام و دیگر هیچ كنترلی بر خواست و اراده ی او ندارم و به نام او همه ی اختیارات من سلب شده است، من هیچ نظمی را باور نمی كنم و هیچ راه نجاتی را برای انسان فردا و فرداها نمی بینم . با چنین وضعی شاید نجات انسان در انهدام او وجهان اوست و بدین گونه است كه هیچ جنایت و فاجعه ای رخ نخواهد داد. داستایفسكی شاید به چنین انهدامی می اندیشد. اندیشه ی انهدامی كه به او تحمیل می شود.
پا نویس ها:
1- ) Georg(Georgy)Lukacs 1885-1971)منتقد ادبی و نظریه پرداز بزرگ مجار.
2-Ivan Karamazov ، از قهرمانان " برادران كارامازوف".
3-  Alyosha Karamazov، از قهرمانان " برادران كارامازوف".
4- Raskolnikov، از قهرمانان " برادران كارامازوف".
5- Nikolai stavrogin، از قهرمانان "جنایت و مكافات".
6- Dostoyevshchina، " داستایفسكی حقیر و مفلوك".
7- Zosima، از قهرمانان " برادران كارامازوف".
8- Paradoxal، ناهمگو و معمایی.
9-"ویساریون گریگوریه ویچ بلینسكی" Belinsky Vissarion Grigorievich (1848_1811) از انقلابیون و منتقدین بزرگ ادبیات و هنر روس.
10- " كارل ماركس" Karl Marx  (1883-1818) فیلسوف بنیانگذار فلسفه ی علمی و عالم اقتصاد ، از مردم آلمان.
11-"ب.كوزنتسوف" B. Kouznetsov ، عضو " آكادمی علوم"   Academy of sciences ussrو عضو هیئت تحریریه ی مجله ی مسایل جهان معاصر   Problems of the contemporary worldاز مردم روس و نویسنده ی كتاب بزرگ "اینشتاین " كه فصلی دارد با عنوان " اینشتاین و داستایفسكی".
12- Microscopic.
13- Macroscopic.
14-"میخاییل باكونین"  Mikhail Bakunin( 1876_1814) انقلابی روس در نیمه ی دوم سده ی نوزدهم و از یاران بلینسكی ...و نیز یكی از یاران "پرودون " Prudhon  بود. وی معتقد به قیامی همه جانبه علیه استبداد تزاری بود و از رهبران آنارشیسم به شمار می رفت. "باكونین" در انترناسیونال اول انشعاب كرد و موجبات شكست آن را فراهم آورد. باكونین از انقلابیون بسیار سر سخت بود.
15- Narodniks ، جریانی انقلابی بود كه در سده ی نوزدهم بر علیه حكومت تزار مبارزه می كرد و مهم ترین و افراطی ترین گروه و جریان انقلابی نیمه ی دوم سده ی نوزدهم به شمار می رفت. نارودنیك ها بیشترین نقش سیاسی را برای دهقانان قایل بودند.
16- "اشبیلیه" (سویل) Seville(Sevilla) شهر و بندری در اسپانیا.
17- "اقلیدس" Euclide(270ق م _330 ق م) ریاضی دان یونانی كه نظریاتش در مورد هندسه ی مسطحه، بیش از بیست قرن بر اندیشه و جهان بینی انسان حكومت می كرد( هم چون منطق ارسطویی) و هنوز هم در عرصه هایی از زندگی ، آن جا كه اندیشه و دیدگاه تك بعدی ترویج و تبلیغ می شود ، پای می فشارد( البته این سخن به معنای نفی و انكار ارزش های آن به  ویژه از نظر تاریخ علم نیست). یكی از مهم ترین اشكالات دستگاه هندسی اقلیدسی، تقسیم بندی اصول هندسه به دو دسته ی متمایز به نام اصول موضوعه و اصول متعارفی است. این تقسم بندی اكنون از نظر علمی و عقلی باطل است و اعتباری ندارد. وجود حقایق ثابت و بدیهی كه محتاج به اثبات نیستند ، در واقع خیالی بیش نیست. جالب این جاست كه كسانی كه هرگونه تحول و تكامل بنیادی در طبیعت و جامعه را نفی می كنند و نیز خواهان ثبات و نگرش جزمی در جهانند ، بر جنبه های باطل سیستم و جهان بینی اقلیدسی تاكید ورزیده و آن را تایید می كنند. یكی از مهم ترین دستاوردهای علمی و عقلی اقلیدس كه شاهكاری است، قضیه ی اقلیدس درباره ی نامحدود بودن سلسله ی اعداد اول است. مهم ترین اثر اقلیدس كتاب " مقدمات اقلیدس " است كه شاید بتوان گفت یكی از پر خواننده ترین كتاب های جهان طی بیست و سه قرن گذشته می باشد.
18- "جوردانو برونو"Giordano Bruno   (1600_1548) راهب مرتد، فیلسوف و دانشمند ایتالیایی كه به جرم دانش خواهی ، حقیقت جویی و دفاع از دستگاه نجومی " كوپرنیك" Copernic( 1543- 1473) و پشتیبانی از فرضیه ی تعدد عوالم مسكون ، در آتش خشم كلیسای حاكم سوخت . برونو ، نتایج نظریه جدید كوپرنیك را ( كه جهان شناسی كهن مورد حمایت كلیسا را نفی می كرد) دریافت و اعلام كرد كه بر خلاف پندار پیشینیان ، جهان نه مرزی دارد و نه مركزی و همه چیز نسبی است.
19- "توماس مور" Thomas More  ، فیلسوف و مصلح اجتماعی انگلیسی ( قرن شانزدهم ) كه به خاطر طرح سوسیالیسم رویایی اش ، برخی او را پدر سوسیالیسم می دانند. وی با دربار ، اشراف و كلیسای انگلیس به مخالفت برخاست و سرانجام نیز از پای در آمد . سوسیالیسم "مور" با آن چه كه (ماركس) و ( انگلس ) مطرح می كنند متفاوت است.
http://www.google.com,www.facebook.com,www.twitter.com,www.youtube.com/

فراخوان summon



فراخوان 

از نویسندگان ، شاعران ، نقد نویسان ، پژوهش گران و آفرینندگان ادبی وهنری (همه ی ژانرها)و مترجمان دعوت به همكاری می كنیم.
انجمن هنری كوخ 
هنركده خورشید
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

Call


By Writers, poets, writers critique, researchers and creators of literary art (all genres) and translators, we invite cooperation.
  Kookh Art Forum
khorshid studio

http://www.google.com/